پلاک 14
پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

اگه خاطرتون باشه چند وقت پیش ماجرای کاسبی رو براتون تعریف کردم که بخاطر کم توجهی یک جوان به تکه نونی اون رو مواخذه میکرد اما خودش در برابر یک مخلوق خدا رفتار زشتی رو انجام داد .

ماجرایی که امروز قصد تعریف کردنش رو دارم مربوط میشه به اختلاف بین یک زوج که بخاطر ظاهر موجه چنان ضربه ای به هم دیگه زدن که گمان نمیکنم تا عمر داشته باشن بتونن جبران اون رو برای همدیگه داشته باشن .

ماجرا ازاین قرار بود که مرد بیچاره وقتی این خانم رو با چادر و حجاب مناسب دیده بود نه یک دل بلکه صد دل مثلا عاشقش شده بود و بعد از مدتی فهمیده بود این بنده خدا اونطور که اون میخواد نیست ولی کار از کار گذشته بود و چون زندگی میدان گذشته چندین سال رو کنار هم زندگی کرده بودن اما عرصه براشون تنگ شده بود و خانم با دوز و کلک از همسرش طلاق غیابی گرفته بود و کل اموال و دارائی اون رو هم بنفع خودش مصادره کرده بود. خونه ای که من خودم میدونستم مال این مرد مفلوکه رو فروخته بود و ماشینش رو هم همینطور وباپول اونها خونه و ماشین دیگه ای خریده بود که اینطوری قضاوت دیگران رو درمورد این دوتا سخت تر کنه چون شکل کار بصورت صددرصد تغییر کرده بود وکسی که برخورد چندانی با این دونداشته باشه عملا قادر نیست متوجه بشه این خونه و ماشین و دارایی های خانم ازکجا تهیه شده وحق را به این خانم میده .

از درد دل این بنده خدا که بگذریم یه روز برحسب اتفاق این خانم رو با همون تیپ و ظاهر دیدم کمی باهاش صحبت کردم تا بلکه ازخر شیطون بیاد پائین و برگرده سرخونه وزندگیش ولی مرغ ایشون یه پا داشت و با اموالی که بدست آورده بود به راحتی قادر بود زندگی عادی داشته باشه بدون اینکه به کسی نیاز پیدا کنه وقتی بشدت ازش مأیوس شدم درجمله آخر بهش گفتم : فکرمیکنی اگه چادر و اسمت رو ازت بگیرن چیز دیگه ای هم داری که به اون بخوای بنازی؟... حس کردم کمی به فکر فرو رفت اما امان از غرور که آفت جان بنی بشره.

این ماجرا منو یاد شکایت دوکبوتر به حضرت سلیمان انداخت ماجرا اینطور بود که دو کبوتر نر و ماده به نزد حضرت سلیمان شکایت میبرن که فردی پرِ و پای ما را شکسته. حضرت سلیمان فرمود کی این کار را کرده ؟ که اون دو کبوبرت گفتن: صاحب فلان خانه و داستان را اینطور تعریف کردند:

 

ما از بالا به سمت لونه مون پرواز می کردیم و در حالی که  خیلی هم گرسنه بودیم، چشممون به داخل یک حیاط افتاد که یک چادرشب پر از گندم در حیاط آن پهن شده و در کنار آن مردی با محاسن و لباس اسلامی نشسته بود. خیلی خوشحال شدیم و گفتیم اینجا خونه پاکیه و این انسان درستکاریه. به پایین آمدیم و به محض اینکه کنار چادرشب نشستیم تا از گندم‏ها رو بخوریم، صاحب‏ خونه چنان عصاش رو به طرف مون پرت کرد که پر یکی و پای دیگری شکست.

حضرت سلیمان پس از شنیدن واقعه، آن مرد را احضار میکنه و صاحب خانه، عصا به دست و با محاسن و چهره ای به ظاهر مذهبی به حضور حضرت سلیمان نبی میرسه. پیامبرخدا رو بره مرد میگه : دو کبوتر ازت ا شکایت کردن، چرا پر و پای اینها را شکستی؟ مرد که متوجه اشتابهش شده بود میگه : اشتباه کردم، شما از کبوتران بخواهید منو ببخشن. حضرت وقتی به کبوتران گفت عفو کنید، کبوترها قبول نکردن و گفتند باید جریمه بشه.

مرد گفت: حالا من چیکار باید بکنم؟ اگر می‏خوان شما با عصا دو ضربه به من بزنید؟ حضرت پیشنهاد مرد را به کبوتران گفت، اما اونها راضی نشدن.

مرد گفت: اگر گندم یک هفته شما را بدهم راضی می‏شید؟ کبوتران گفتند نه.

مرد دوباره گفت: اگر گندم یک ماه شما را بدم  راضی می شید؟ کبوترها بازهم نپذیرفتند.

مرد پیشنهاد کرد که اگر گندم یک سال شما رو مقابل لونه تون تحویل دهم، راضی می شید؟ کبوترها پاسخ دادند نه.

حضرت سلیمان که تعجب کرده بود رو به کبوترها گفت: این طوری که نمیشه، این مرد هر پیشنهادی می ده شما رد می کنید، بالاخره یکی را قبول کنید!

کبوترا گفتن: فقط به یک جریمه راضی می شیم، باید این مرد قیافه و لباسش را عوض کنه ؛ مبادا کبوترای دیگه، فریب او را بخورن. ما گول قیافه و لباس اونو خوردیم و خیال کردیم که آدم خوب و مومنیه برای همین با آرامش و اطمینان کنار اون نشستیم !وحال پر و بالمون شکسته...

واقعا همینطوره بعضی ها واقعا فقط ظاهر دارن و ظاهرشون وسیله کاسبیشونه اون روز فقط یه بال و یه پرشکست که چند روز بعد قطعا خوب خواهد شد، اما چیزی که من دیدم شکسته بود حالا حالا ها ترمیمش امکان پذیر نیست ...

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 26 بهمن 1391 توسط علی جعفری

برچسب ها: عشق شرط ازدواج چادری محجبه اطمینان اعتماد حضرت سلیمان کبوتر مسلمان 
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin